نتایج جستجوی عبارت «مرتضی جاویدی مرحله اول و دوم عملیات کربلای 5 پاسگاه بوبیان تیپ الغدیر تهران نی ریز اهواز نهر جاسم گردان فجر» در نوشته‌های دانشنامه دفاع مقدس:
من کار توی مشتم است
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در خط پدافندی فاو، یکی از برادران که موهای سرش بلند شده بود گفت: اگر کسی پیدا می‌شد و سر من را اصلاح می کرد‌، خوب بود‌. شهید اکبر میرزاده که در آنجا حضور داشت بلافاصله گفت: "من کار تو مشتم است[1] " و اصلاح می‌کنم. خلاصه آنکه وی آن برادر را نشاند و شروع به اصلاح موهایش کرد. اما چون برای اولین بار بود که آن شهید اقدام به اصلاح سر می‌کرد باعث شد تا قیافه آن...
شهدا سال 63 -زندگینامه شهید علی عبدالله زاده
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ » شهيد علي عبدالله زاده »
دل در کمند یار نهاده و بی‌تاب لحظه وصال بود، آنکه دهم خردادماه ۱۳۳۷ در روستای مشکان از توابع شهرستان نی‌ریز با اولین صدای گریه، شادی را به خانواده ارزانی داشت و در سپاس از لطف بی‌کران حق، او را غلامرضا نام نهادند. کودکی را به‌سرعت پشت سر گذاشت. تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید آیت (ششم بهمن) مشکان آغاز و به پایان برد. عرصه تحصیل را رها و در کنار پدر، همچون بازویی پرتوان در تأمین معاش...
شهدا سال 61 -وصیتنامه شهید بهرام قشقائی نژاد
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد بهرام قشقائي نژاد »
بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون حال که چنین پیش آمده است که آمریکای جنایتکار به وسیله مزدور و ژاندارمش «صدام» در منطقه، به خاک اسلامی ما تجاوز کرده است، این وظیفه ماست که از کشور و انقلابمان محافظت و دفاع کنیم. پس بنابر وظیفه‌ای که دارم، روانه میدان نبرد می‌شوم و به سوی کربلای ایران می‌روم. بلکه بتوانم انجام وظیفه کرده باشم، اگر نتوانستم و دشمن مرا از پای درآورد، با دادن جان ناقابل خود،...
شهدا سال 64 -زندگینامه شهید بهمن پرآور
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ »
شهادت سرآغاز پایندگی است               نترسم زمرگی که خود زندگی است سالکان طریقت و عارفان مست از می‌ناب عشق، شهادت را نزدیک‌ترین راه در رسیدن به مقصود یافتند و با حضور در آن میدان، پیمانه وصل را سر کشیدند. از این قبیله، شهیدی است دلاور که چهارم تیرماه سال ۱۳۴۷، در روستای تم‌شولی از توابع بخش آباده طشک نی‌ریز، میان خانواده‌ای خداپرست و باایمان دیده به جهان گشود؛ نام او را بهمن نهادند....
شهدا سال 60 -زندگینامه شهید رضا شاهمرادی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۰ » شهيد رضا شاهمرادي »
هوای غیر از سر برون کرده بود و مجنون صفت در پی لیلا شتاب رفتن داشت، جز به وصل نمی‌اندیشید و از سوختن بال و پر هراسی به دل راه نمی‌داد. 1/3/1344 آنگاه که دیده به جهان گشود نام «رضا» برای او برگزیدند تا رضای خود را از خالق هستی، بر رسیدن این تحفه گرانبها، اعلام کنند. محرومیت و کمی‌ بضاعت باعث شد تا رضا از کودکی با رنج و سختی آشنا شود و زندگی در وادی محرومیت را...
شهدا سال 61 -زندگینامه شهید محمد به روش
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهید محمد به روش »
شهیدان، هر یک علَمی بودن از علم‌های خمینی کبیر، پس نوشتن، گفتن و خواندن از آن‌ها، یعنی برپاداشتن رسالت تبلیغ و افراشتن علَم خمینی (ره). محمد به‌روش ازجمله آن نشانه‌هایی بود که سال ۱۳۳۰ در شهرستان شیراز غنچه وجودش به شکوفه نشست و شادمانی و طراوت را به خانواده هدیه نمود. روزهای کودکی را یکی پس از دیگری پشت سر نهاد و با گام‌های کودکانه راهی مدرسه شد. دوران ابتدایی را در مدرسه هدایت (گودعربان شیراز) آغاز و...
زندگینامه آزاده و جانباز رمضان عجم زاده
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب آزادگان »
رمضان عجم‌زاده فرزند بهروز، در فروردین ماه سال 1347در خانواده‌ای مذهبی، متدین و کشاورز در آباده طشک بدنیا آمد. دوران تحصیلات ابتدائی را در دبستان هجرت‌شروع نموده و با موفقیت گذراند. پس از پایان دوران ابتدائی بعلت مشغله کاری و مشکلات زندگی ترک تحصیل کرده و همراه پدر به کشاورزی پرداخت. خانواده ایشان بسیار پایبند به نظام مقدس جمهوری اسلامی و ولایت فقیه می‌باشند. بطوریکه دو نفر از برادرانش مدتی در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل حضور داشته و...
شهدا سال 61 -وصیتنامه شهید مجید محمدزاده
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
         آمد به برم شمع شهادت در دست                                      در کلبه خاموش من آهسته نشست  او سوخت، فرو رفت و بماند                                        سردار منم که پیکرم اینجا هست بسوی خدا در حرکتیم، آی همه برادرانم، آی مادرم که چشمان خاکستریت در هنگام خداحافظی پر از اشک بود، آی خواهرم، بسوی عروج انسان، بسوی نور و بسوی کربلای حسینی در حرکتیم، آی برادران پاسدارم چه بگویم؟ ما می‌رویم تا زمین را از لوث  مزدوران وکفار پاک کنیم. فردا جسدم...
پشه های خط خرمشهر
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
آقای محمدزاده در مورد ناراحتی بچه‌ها از پشه‌های خط خرمشهر می‌گوید‌: " هوا گرم و منطقه کاملا" باتلاقی و مرطوب بود.‌ گردان کمیل در نخلستانهای حاشیه شرقی اروند مستقر بود‌‌. پشه در این منطقه خیلی زیاد بود و برای جلوگیری از گزیدگی پشه‌ها یک پماد در اختیار بچه‌ها قرار می گرفت، که مشهور به " پماد سنگر " بود. اما پشه‌ها در برابر این پماد هم مقاوم شده بودند و از بوی این پماد بدشان نمی‌آمد. پشه‌ها طوری اذیت می‌کردند...
زندگینامه آزاده محمود شهلایی
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب آزادگان »
محمود شهلایی فرزند قاسم در سال 1344 در خانواده‌ای اصیل و متدین و با ایمان در شهرستان نی‌ریز چشم به جهان هستی گشود. ایشان تحصیلات ابتدائی خود را در دبستان فاطمه طباطبایی به پایان برد و سپس به ادامه تحصیل در مدرسه راهنمائی بزرگی پرداخت. به دلیل مشکلات خانوادگی و عدم بضاعت مالی نتوانست دوره متوسطه را بگذراند. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی پنج مرتبه بطور متناوب از سال 1361 تا 1367 به خیل رزمندگان عرصه‌های دفاع...